بهاالدین ادب، مهندسی از دل کردستان بود که مسیر زندگیاش میان سه میدان اصلی رقم خورد: عمران و سازندگی، سیاست و پارلمان، اقتصاد و توسعهٔ مدنی.
تحصیلات عالی خود را در دانشگاه پلیتکنیک تهران (امیرکبیر) در رشتهٔ مهندسی راه و ساختمان گذراند. از همان ابتدا نشانههای شخصیت او روشن بود: دقت مهندسی، پایبندی به نظم، و حساسیت به کیفیت. پس از بازگشت از خدمت سربازی، نخستین شرکت عمرانیاش، «رواق»، را تأسیس کرد و خیلی زود در شهر زادگاهش سنندج، پروژههایی ماندگار بر جای گذاشت.
نمونهٔ برجستهٔ آن، پروژهٔ مسکونی ۳۰۰ دستگاه است؛ آپارتمانهایی که در میانهٔ دههٔ پنجاه ساخته شد و هنوز هم در سنندج با نام «آپارتمانهای ادب» شناخته میشود. این پروژه صرفاً یک ساختمان نبود، بلکه نشانهای از ورود طبقهٔ متوسط به زندگی شهری مدرن بود. تأسیس سردخانهٔ سنندج نیز از دیگر اقدامات او بود که به کشاورزان و دامداران منطقه امکان داد محصولشان را بهتر نگهداری و عرضه کنند
با شروع دههٔ هفتاد خورشیدی، ادب پا به عرصهای تازه گذاشت: سیاست. در انتخابات مجلس پنجم، مردم حوزهٔ انتخابیهٔ سنندج، کامیاران و دیواندره او را به نمایندگی برگزیدند و در مجلس ششم نیز این اعتماد تکرار شد. در پارلمان، عضو فعال کمیسیون عمران بود و نگاه فنی خود را به عرصهٔ قانونگذاری آورد.
اما نقش او فراتر از یک مهندس–نماینده بود. بهاالدین ادب به زبان سیاستمداران مرکز نشین سخن میگفت، اما دغدغهٔ او توسعهٔ متوازن و رفع محرومیتهای کردستان بود. در فضایی که سیاست قومی اغلب با سوءظن نگریسته میشد، او توانست با شیوهای آرام، استدلالی و به دور از تنش، مطالبات مردم کرد را در ساختار رسمی کشور مطرح کند. همین منش سبب شد که بسیاری او را نمونهای از «نمایندهٔ اخلاقمدار» بدانند.
سال ۱۳۸۲، هنگام نامنویسی برای مجلس هفتم، شورای نگهبان صلاحیت او را رد کرد. این واقعه برای ادب پایان سیاست نبود، بلکه آغاز فصلی تازه بود. او در فعالیت های سیاسی اش با صراحت بر حقوق مدنی، مشارکت سیاسی و توسعهٔ پایدار در مناطق کردنشین تأکید داشت. این موضع، بهاالدین ادب را در جایگاهی منحصر قرار داد: سیاستمداری که میان هویت قومی و وفاداری ملی، تعادلی آگاهانه برقرار کرد.
فراتر از سیاست، ادب در حوزهٔ اقتصاد نوین ایران نقشی کلیدی ایفا کرد. او از مؤسسان بانک کارآفرین بود و سالها در هیئتمدیرهٔ بانک و بیمهٔ کارآفرین فعالیت داشت. همچنین ریاست انجمن شرکتهای ساختمانی ایران و حضور در اتاق بازرگانی و تشکلهای صنعتی، جایگاه او را در اقتصاد کشور تثبیت کرد.
در کنار همهٔ اینها، به ورزش نیز توجه داشت؛ به عنوان نائبرئیس فدراسیون بسکتبال ایران و حامی تیمهای محلی سنندج، نسل جوان را به ورزش و فعالیت جمعی ترغیب میکرد.
در سالهای پایانی عمر، بیماری سرطان به جانش افتاد. او تا واپسین روزها همچنان در جلسات کاری و اقتصادی شرکت میکرد، اما سرانجام در ۲۵ مرداد ۱۳۸۶ (۱۶ اوت ۲۰۰۷) در تهران درگذشت. پیکرش با حضور گستردهٔ مردم به سنندج بازگردانده شد و در بهشت محمدی آرام گرفت. آن روز، جمعیتی انبوه بدرقهاش کردند؛ مردمی که سالها با نام و آثار او زیسته بودند
امروز، وقتی از بهاالدین ادب یاد میشود، تنها از یک مهندس یا سیاستمدار سخن نمیگوییم. او نمونهای است از چهرهای که توانست میان دانش فنی، مسئولیت اجتماعی و تعهد سیاسی پیوند برقرار کند. زندگیاش نشان میدهد که در میانهٔ تضادهای قومی و سیاسی، میتوان بر پایهٔ اخلاق و توسعه، پلی برای گفتوگو و همبستگی ساخت.
او نماد نسلی بود که باور داشتند راه پیشرفت کردستان، در توسعه و مشارکت ملی است. میراثش در ساختمانهایی که ساخته شد، در خاطرهٔ مردمی که نمایندگیشان را بر عهده گرفت، و در نهادهای اقتصادی که پایه گذاشت، همچنان پابرجاست. در زمانهای که سیاست اغلب با بیاعتمادی همراه است، بازخوانی زندگی او یادآور این نکته است که سیاست میتواند با «ادب» همراه باشد؛ هم در نام و هم در عمل.
بهاء الدین ادب، در ۳۰ مرداد ۱۳۲۴، در محله آقازمان سنندج به دنیا آمد. بعدها نام او با «سازندگی» و «مردمداری» گره خورد.
کد خبر 2787859
نظر شما