کردپرس/ در تاریخ بشریت، جنگها یکی از مخربترین و ویران گرترین پدیدهها هستند که نه تنهازیرساختها و فیزیک جامعه را ویران میکنند، بلکه عمیقترین لایههای روانی و ذهنی انسانها را دچاربحران و آشوب میسازند. جنگ، با تمامی تبعات فاجعهبارش، نه تنها خسارات مادی و جانی بر جایمیگذارد، بلکه آسیبهای روانی پیچیده و گاه غیرقابلبخشی را در روح و روان افراد و جوامع باقیمیگذارد که تا مدتها و گاهی نسلها ادامه پیدا میکند.
در شرایط جنگ، احساس امنیت و آرامش جای خود را به ترس، اضطراب، ناامنی و آشفتگی میدهد. افراد درگیر جنگ، چه سربازان و چه ساکنان عادی، در معرض تجربه رویدادهای تروماتیک قرارمیگیرند که ممکن است تأثیرات بلندمدتی بر سلامت روان آنان داشته باشد. بسیاری از جنگزدگان، پس از پایان جنگ، با مشکلات روحی عمیقی روبرو میشوند که نیازمند توجه و حمایت ویژه است. نادیده گرفتن این نیازها، میتواند پیامدهایی جبرانناپذیر برای شخص و جامعه در پی داشته باشد.
بنابراین، اهمیت پرداختن به موضوع حمایتی و روانشناسانه در مرحله پس از جنگ، بیش از هر زماندیگری احساس میشود. این حمایتها نه تنها به بازسازی و ترمیم زخمهای روحی کمک میکنند، بلکهنقش مهمی در فرآیند تداوم و برقراری صلح پایدار و جامعه سالم ایفا میکنند.
در واقع، جنگ، یک بحران چندبعدی است که تأثیرات آن تنها محدود به تخریبهای فیزیکی و جانینمیشود، بلکه چالشهای روانی و عاطفی آن، مهمترین و پیچیدهترین پیامدهای پساجنگ هستند. دراین میان، مهمترین سؤالاتی که باید به آن ها پاسخ داد، عبارت اند از: چگونه میتوان با آثار روانی جنگمقابله کرد و از تداوم و تشدید آن جلوگیری نمود؟ چه نوع حمایتها و راهکارهای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی برای بازسازی روحی و روانی اشخاص و گروههای درگیر جنگ، مؤثر و کارساز است؟ چه نقشهایی باید نهادهای دولتی، غیردولتی، روان شناسان و عموم مردم بهصورت فردی و جمعی، درفرآیند حمایت و بازسازی روانی جامعه بر عهده داشته باشند؟ چگونه میتوان با تقویت تابآوریاشخاص و جامعه، از وقوع بحرانهای روانی و اجتماعی آینده جلوگیری کرد و روند بازسازی را تسریعبخشید؟
این پرسشها، نشاندهنده عمق و گستره مسئلهای است که باید به آن پاسخ داد. چون که نجات بخشبسیاری از انسانها، نه تنها نیازمند امدادهای فیزیکی است، بلکه نیازمند حمایتهای روانشناختی واجتماعی است که بتواند زخمهای عمیق و سخت ناشی از جنگ را التیام بخشد و بنیانهای روانیاجتماعی سالمی ایجاد کند. تا ضمن بررسی ابعاد مختلف این مسئله، راهکارهای عملی و مؤثر برایحمایت روانی پس از جنگ ارائه گردد، تا بتوان با همت جمعی و همکاریهای بینالمللی، آیندهای بهتر وانسانیتر را برای نسلهای آینده رقم زد.
بنابراین به منظور مقابله جامع و مؤثر با آثار روانی جنگ و جلوگیری از تداوم و تشدید این آسیبها، اتخاذ یک رویکرد یکپارچه و هماهنگ ضروری است. این رویکرد باید شامل شناسایی زودهنگام ومداخله سریع روانشناختی، ایجاد فضاهای امن برای بیان احساسات، آموزش مهارتهای مقابله بااسترس و تروما و ارائه حمایتهای اجتماعی و شبکهسازی گسترده باشد. علاوه بر این، پرداختن بهمسائل اقتصادی و اجتماعی ریشهای که زمینهساز تنشها و درگیریها هستند و همچنین فرهنگسازیبرای افزایش آگاهی و پذیرش مشکلات روانی ناشی از جنگ، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
در فرآیند بازسازی، بهسازی و نوسازی روانی افراد و گروههای آسیبدیده، استفاده از حمایتها وراهکارهای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی مؤثر ضروری است. درمانهای مبتنی بر تروما (مانند EMDR و CBT-T)، گروههای حمایتی، هنردرمانی و موسیقیدرمانی، برنامههای بازتوانی اجتماعی وحرفهای، فعالیتهای فرهنگی و هنری برای بیان و پردازش تجربیات، ایجاد فرصتهای آموزشی وشغلی و تقویت هویت فرهنگی و اجتماعی، همگی میتوانند نقش مهمی در این زمینه ایفا کنند.
در این راستا، نقش نهادهای دولتی، غیردولتی، روانشناسان و متخصصان، و همچنین اشخاص وجامعه بسیار حیاتی است. نهادهای دولتی باید با سیاستگذاری مناسب، تخصیص منابع کافی، ایجادسیستمهای حمایتی کارآمد و آموزش و به کارگیری متخصصان، زیرساختهای لازم را برای امنیتروانی و جانی مردم خود فراهم کنند. نهادهای غیردولتی هم باید با ارائه خدمات مستقیم بهآسیبدیدگان، ایجاد شبکههای حمایتی، آموزش و آگاهیرسانی و جلب مشارکت جامعه، نقش مکمل راایفا کنند. روانشناسان و متخصصان باید با ارائه خدمات تخصصی، آموزش، مشاوره و پژوهش، بهبهبود وضعیت روانی اشخاص کمک کنند. در نهایت، اشخاص و جامعه باید با حمایت از یکدیگر، ایجادفضاهای امن، همدلی و درک، مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی و ترویج فرهنگ صلح وتابآوری، نقش خود را در این فرآیند ایفا کنند.
به منظور تقویت تابآوری اشخاص و جامعه و جلوگیری از وقوع بحرانهای روانی و اجتماعی در آینده، آموزش مهارتهای حل مسئله، مدیریت استرس و تنظیم هیجانات، تقویت روابط اجتماعی، ایجادحس امید و معنا در زندگی، ترویج ارزشهای مثبت، ایجاد فرصتهای آموزشی و شغلی، تقویت اعتمادبه نفس و خودکارآمدی و ایجاد سیستمهای حمایتی پایدار ضروری است. این اقدامات، به اشخاصکمک میکنند تا در برابر مشکلات و چالشهای زندگی مقاومتر شوند و بتوانند به طور سازندهتری باآنها مقابله کنند. با اتخاذ این رویکرد جامع و هماهنگ، میتوان به التیام زخمهای روانی جنگ کمککرد و جامعهای سالمتر، تابآورتر و صلحآمیزتر ساخت.
در پایان هم میتوان به اعلامیه جهانی علیه خشونت، جنگ و قدرتطلبی اشاره کرد که می گوید:
ما، وجدانهای بیدار جهان، با قلبی آکنده از درد و اندوه، خشونت، جنگ و قدرتطلبی را که همچونغدهای سرطانی در پیکره انسانیت ریشه دوانده، قاطعانه محکوم میکنیم. ما اعلام میداریم که جنگ، نه تنها راهحل هیچ مشکلی نیست، بلکه خود، سرچشمه مشکلات و مصائب بیشماری است که دامنهآن، نسلها را در بر میگیرد. ما شاهد ویرانی شهرها، آوارگی میلیونها انسان بیگناه، مرگ کودکان ونابودی فرهنگها و تمدنهای کهن بودهایم. جنگ، نه تنها زندگیها را تباه میکند، بلکه امید به آینده راهم در دلها خاموش میسازد. قدرتطلبی، با تحریک حس خودخواهی و برتریجویی، انسانها را بهجان یکدیگر میاندازد و صلح و آرامش را از جهان سلب میکند. ما باور داریم که صلح، نه یک آرزویدستنیافتنی، بلکه یک ضرورت حیاتی برای بقای بشر است. صلح، تنها در سایه احترام به حقوق بشر، آزادی، عدالت، همدلی و مدارا محقق میشود. ما از تمامی دولتها، سازمانها و افراد در سراسر جهانمیخواهیم که:
• خشونت را در هر شکل و قالبی محکوم کنند.
• از جنگ و درگیری دست بردارند و به جای آن، از طریق مذاکره و دیپلماسی به حل اختلافات بپردازند.
• به حقوق بشر احترام بگذارند و از آزادیهای اساسی اشخاص دفاع کنند.
• عدالت را در تمامی سطوح جامعه برقرار سازند و با هرگونه تبعیض و نابرابری مبارزه کنند.
• با ترویج فرهنگ همدلی و مدارا، زمینه همزیستی مسالمتآمیز بین اقوام و فرهنگهای مختلف رافراهم آورند.
• به کودکان و نوجوانان، ارزشهای صلح، دوستی و همکاری را آموزش دهند.
با این امید روشن که همه ما آدمیان به سهم و توان خود، برای تحقق این آرمانها تلاش کنیم و جهانی عاری از دیکتاتوری، خشونت، جنگ و قدرتطلبی را برای نسلهای آینده به ارمغان آوریم. /
نظر شما