خبرگزاری کردپرس _
با نسیم نغمه خوان، برگی نمی آید به رقص
بادِ این سامان ، سکون در شاخساران آوَرَد
باید اندر قصه ها دید این کرامت را، که باد
در سکوت شب سرودِ آبشاران آورد (نادر نادر پور)
یازده سالگی یک هشدار
یازده سال پیش (مرداد ۱۳۹۳خ )گرچه از زادگاهم (شهرپاوه) دور بودم در هنگام و هنگامهٔ بر آمدن سَدِ داریان و جدال سیمان و سیروان تا بستنِ حلقوم بِل همیشه خروشان در دور نوشتی با عنوان؛ «چشمهٔ جوشان بل و سیروان خجل» گفتگویی نمادین را میان آن دو بر بال پر پهنای فضای مجازی نشاندم (لینک مقاله در انتهای مطلب آمده است👇).
جدای از بازتاب آن نوشته، پس از یک دهه، اینک واقعیت های پیرامونی ناشی از فرصت سوزی ها، تهدیدهای ملموسی را شکل داده که چون تازیانه ای عریان بر پیکر کم رَمَق شهر فرود می آیند و نما و آوای نگرانی و بی قراری میان شهروندان چندان دشوار یاب نیست.
بیت فراموش شده
لشکر خشکسالی و کم آبی در پاوهٔ آویخته به دامان شاهو، پشت گرم به سیروان, و همسایهٔ «بل» از باغ و راغ عبور کرده و طلایه دارِ بد شگونش (سهمیه بندی آب شُرب) در درب منازل شهر و دیار اهورایی «هولی» به دق الباب ایستاده است تا توأم با قطع ۴ ساعتهٔ برق در روز، در کوی و بَرزَن جار زَنَد؛ اگر اوضاع چنین پیش رود و درب بر این پاشنه بچرخد یاران باید شاه بیت میرزاشفیع را فراموش کنند که می گفت؛
سەراو چون هه وڵی مه سکەن چوون پاوە
ماچی بەهەشتەن، وە رووی دنیاوە
(چشمه ساری مانندهولی در شهری چون پاوه، شبیه بهشتی زمینی است)
درد دل های شرم آگین بل با پاوه
پاوه! نگین انگشتری هورامان، من و تو از پار و پیرارهای دور تاکنون نگهبان این مُلک بودهایم. مُلک مرئی (کوه و کوهسار، چشمه و جویبار، باغ و راغ) را پاس داشتهایم تا مُلک معنا فکر و اندیشه، فرهنگ و فُلکلور ) در هورامانِ سپند پا برجا مانَد.
من همیشه در کنار سیروان بوده و سَر بر آستانش داشته و گوهرهای رایگان در پایش ریخته ام اما به بهانهٔ خدمت به سیروان سر انجام دست بر حلقومم نهادند و سیمان را سَدِّ سرورَم کردند تا غرورَم را فراموش کنم.
پاوه! ای دیرینه پایگاه پایمردی! از زمان آوای زرتشت تا نوای الله اکبر ابن عمر؛
باور کن وقتی راه تنفسم را می بستند و من دنبال راه نجات میان صخره وسنگ بودم، آرزو می کردم؛ ای کاش می توانستم گرهٔ گرانش زمین را باز کنم و پَرواز کنان به یاری یارِخوش سیمای خودم «سراب هولی» بیایم! اما چه کنم پای بستهٔ سقل زمین و کوته بینی تصمیم سازانم.
امیدوار بودم پس از سَر بر آوردن سد، آب محبوس سیروان را مهمان باغهایت کنند تا نه تنها، کلیان، پشته، دەرەیزیڏ، چلان و چێرەزان سبز و بالابال بمانند بلکە موج طربناکش فراتر را هم پوشش دهد.
پس تنها می توانم بگویم پاوه! شرمگینم.
جواب پاوه
بلِ بالا بلندِ اساطیر! چشمه سار بی بدیل، آبشار همیشه خروشان همسایه ام، سخنان از دل برآمده ات بر دلم نشست و آب در چشمم نشاند.
از خوش و ناخوش هایی دور گفته بودی که با. هم دیده ایم، بگذار در سینهٔ پُر پهنای تاریخ بماند!
شنیدن دوبارهٔ ماجرای زندانی کردنت در پُشت ستون های سرد و سنگین سیمان بسیار تلخ بود، اگرچه؛
پری رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز رَوزَن سر برآرد
تو از جنس آبی، عصارهٔ پاکی و پاک بازی و تجلی بخشش بی منت پروردگار،در برابر آرزویت برای یاری و همراهی هولی جز آفرین چه بگویم؟ آفرین!
دوست عزیزم زمانی میرزا محمود مستوفی (محزون) در وصف هولی می گفت؛
سەلسەبیل چێشەن؟ یا فێردەوس کامەن؟
دایم مۆقابڵ جەننەت تەمامەن
[چشمهٔ سلسبیل و بهشت نمی توانند در برابر تو(هولی) خود را نشان دهند]
ئاوش جە ئاوی کەوسەر وەشتەرەن
هەواش جە جەننەت فەرحناکتەرەن
[آبش از آب کوثر گواراتر و هوایش از هوای بهشت فرح بخش تر است]
یار دیرینم بل بلا دیده! سوگمندانه اینک هولی نه حالش خوش است و نه هوایش دلکش. چشمه ای که محزون بالاتر از سلسبیل و بهشتش لقب داد اینک حتی شیرِ آبی برای عابری تشنه در کنار چهرهٔ در نقاب کشیده شده اش ندارد.
وضع محله های شهر هم که زمانی در سایه سار هولی، هول و هراسی نداشتند تعریفی ندارد. مردم در محلات میرئاوای شایستهٔ وزیر، پشتهٔ جایگاه منشیان خوش نویس،و محلهٔ ملا شریف ویژهٔ پیشکاران نازک بین (تعابیر زیبای میرزا عبدالقادرپاوه ای)در فکر تانکر ذخیرهٔ آب،انیس (فیدر) و چک کردن جدول خاموشی برق اند، کانال تلگرامی اموات را هم می بینند و … .
خُلَّص سخن؛ تعبیر محزون؛
نگای پاوە کەر چنڏ پەشێو حاڵەن
جە دەس دەوران ئەوقاتش تاڵەن
(پاوه را بنگر که اوقاتش از ناملایمات روز تلخ است)
جوابم به درازا کشید باید سخن کوتاه کنم. همیشه به تعبیری یکی معانی نامم (بر پای ایستاده) است، به آن وفادارم. لذا نا امید نیستم.
چارهٔ کار و کلید قفل فرو بستهٔ خشکسال میراث طبیعی (باغ و راغ) و سرمایهٔ انسانی (آب شُرب) را خداوند وهاب درآب سیروان و فَوَران سپید تو به ودیعت نهاده، تنها منتظر مدیران مدبر و البته دارای احساس تعلق به این منطقه است تا کاری کنند کارستان. باشد تا چنین شود.
نظر شما